فرهنگ امروز/ احمد ابوالفتحی: مناظره نوام چامسکی و میشل فوکو اندیشمندان بزرگ آمریکایی و فرانسوی، در سال ۱۹۷۱ در هلند برگزار شده است. این مناظره که یکی از مناظرههای مهم و کلاسیک اندیشمندان قرن بیستم محسوب میشود حالا در قالب کتابی با ترجمه مهدی افشار به فارسی انتشار یافته است. در این مطلب تلاش میکنیم رئوس مباحث این مناظره را مرور کنیم.
فوکو در برابر فرهنگ منظری گالیلهای اتخاذ میکند. این را در ابتدای فیلمِ مناظره چامسکی و فوکو، مجری برنامه که خود استاد فلسفه در دانشگاه آیندهون هلند است بیان میکند. گالیله کسی بود که بنیانهای علم در عصرِ خود را به چالش کشید و نشان داد که دانشِ مبتنی بر زمینمرکزی برآمده از درکی غلط از واقعیت است. این کاری است که فوکو نیز سعی در انجام آن دارد. چه در مناظرهاش با چامسکی و چه در دیگر آثارش.
در همین مناظره، در برابر پرسش اول که درباره امکان وجودی امری به نامِ «طبیعتِ بشر» است، فوکو پاسخی با این مضمون ارائه میدهد: طبیعت بشر واژهای بود برای شکل دادن به یک گفتمان. یک برساخته متاخر است که در پیشرفت علم تاثیر داشته و نه چیزی بیشتر.
اما همین مفهوم طبیعت بشر در شکل گرفتنِ بنیانهای دانش چنان نقش داشته که یک علمگرا نظیر نوآم چامسکی، زبانشناسِ تحولآفرینِ آمریکایی، نمیتواند به راحتی از کنارِ سخنِ فوکو بگذرد.
چامسکی پاسخ مشخص و تاییدآمیزی به پرسش برگزارکننده مناظره میدهد: وجود قابلیتی برای یادگیری، یک نظام سازمان یافته و بسیار محدود برای زبانآموزی که از اطلاعات پراکنده یک نظم زایا و خلاق پدید میآورد در ذهن بشر و به دانشی فوقالعاده منجر میشود. یک دانش غریزی یا برنامهریزی که به دانشی پیچیده منجر میشود؛ اینها نمایانگر وجود طبیعت بشر است. پس از آن چامسکی مفهومِ طبیعتِ بشر را به سرعت با مفهومِ خلاقیت پیوند میزند و از اهمیتِ خلاقیتِ فردی در شکلگیری علم سخن میگوید.
امری که فوکو آن را به هیچوجه نمیپذیرد. تاکید فوکو بر اهمیت آن چیزی است که بعدتر در آثارش آن را با نام اپیستمه (شناختمان) مفهومپردازی میکند. فوکو میگوید در آثارش تاکید کمی بر اهمیتِ خلاقیت فردی داشته است و با یک مثال این ایده را تبیین میکند که در پیشرفت دانش بیش از خلاقیت فردی، تحول و تغییر درک افراد از آنچه به عنوان دانش مورد قبول واقع میشود نقش دارد.
مثال فوکو از دانش پزشکی است. او میگوید بیست کتاب پزشکی که در سالهای میان ۱۷۷۰ تا ۱۷۸۰ نوشته شدهاند را اگر با بیست کتاب پزشکی که در فاصله ۱۸۲۰ تا ۱۸۳۰ نوشته شدهاند اگر مقایسه کنیم، فارغ از اینکه این کتابها چه هستند و چه کسی آنها را نوشته مشاهده خواهیم کرد که همه چیز در طی این فاصله تغییر کرده است. (ص ۴۱)
آنچه تغییر کرده است نه فقط کیفیت دانش، که نوع بینشی که نسبت به دانش وجود داشته هم هست. سپس فوکو چنین میپرسد: آیا میشود خلاقیت فردی یک دانشمند را مسئول این تغییر بدانیم؟ آیا تحول در دانش آناتومی به خلاقیت فردی دانشمندی مانند گزاویه بیشا مرتبط است؟
بیشا را پدر علم کالبدشکافی میدانند. فوکو معتقد است شکلگیری علمی به نام کالبدشکافی یا تشریح اجساد، بیش از آنکه به خلاقیت فردی بیشا مرتبط باشد، به شکستن نگاه مبتنی بر باورهای کهن مبنی بر حرمت اجساد مرتبط است.
به باور فوکو اگر آن باورها همچنان برقرار بود یا به عبارت دیگر اگر ما همچنان در اپیستمهای میزیستیم که مبتنی بر چنان باورهایی بود، پیشرفت علمی در زمینهی پزشکی شکل دیگری به خود میگرفت و شاید بسیار کندتر از شکل فعلی میشد. چرا که تحول اساسیای کهع در فاصلهی ۱۷۷۰ تا ۱۸۲۰ رخ داده است، همین تشریح اجساد است که باعث شکل گرفتن شناخت پزشکان از آناتومی بدن انسان و تحولات ناشی از این شناخت شد.
بر همین مبناست که فوکو میگوید: «مسئله تحول و تغییر درک افراد از پزشکی است. نه خلاقیت یک پزشک.» (۴۱) از سوی دیگر شکستن باورهای کهن دربارهی حرمت جسد از منظر فوکو برآمده از یک لزوم عینی و مرتبط با انقلاب صنعتی است. فوکو معتقد است برای درک چرایی پیشرفت پزشکی در اوایل قرن نوزدهم، باید به نقش مرگ و بیماری در پایان قرن هجدهم و تاثیر انقلاب صنعتی و نیاز به ازدیاد جمعیت در تحول در پرداختن به این موارد بپردازیم. (۵۴)
از منظر برگزارکننده مناظره چامسکی و فوکو دو سوی یک کوه ایستادهاند و به سمت هم با ابزارهای متفاوت تونل میزنند بیآنکه خود بدانند. (۲۳) اما کمی بعد هم فوکو و هم چامسکی با تائید ضمنی و صریح این سخن برگزارکننده نشان میدهند که خودشان هم به این قرابت آشنا هستند.
چامسکی در جایی از مناظره خطاب به برگزارکننده میگوید: «فکر میکنم تشبیه مناسبی در مورد کندن دو طرف کوه داشتید.» (۵۵) فوکو نیز کمی قبلتر چنین گفته بود: «شاید نقطه تفارق من و آقای چامسکی اینجاست که من وقتی درباره دانش حرف میزنم درباره نفس دانش حرف میزنم ولی احتمالا ایشان درباره نظام رسمی دانش سخن میگویند.» (۵۳)
این سخن فوکو بسیار شبیه است به سخنی که چامسکی درباره تفاوت برداشت خود و فوکو درباره مفهوم خلاقیت بیان کرده بود: «من و فوکو از واژه خلاقیت به شیوههای متفاوتی بهره میبریم. نگرش فوکو به خلاقیت به مثابه یک چیز مهم است، در صورتی که در نگاه من دستاوردهای متعارف انسانی است.» (۴۲)
بر مبنای همین تفاوتها و در عینِ حال شباهتها عجیب نیست که مجری برنامه در ابتدای فیلمِ ویدئویی مناظره، چامسکی را هم شبیه به گالیله میداند. چرا که دستاوردهای او در زمینه زبانشناسی دستاوردی بزرگ بنیادین است که تحولی جهانی را باعث شده است. آنچه که برگزارکننده مناظره دربارهی تفاوت ابزارهای فوکو و چامسکی میگوید در طول مناظره به خوبی قابل مشاهده است.
چامسکی در پاسخ به هر پرسش بلافاصله سعی میکند سوال را تا حد ممکن انتزاعی کند تا بتواند به جوابی جهانشمول برای آن دست بیابد و فوکو بلافاصله سوال را به ریشههای تاریخی آن برمیگرداند تا نشان بدهد جهانشمولی و ذاتگرایی مطلوب علمِ جدید چندان پایه و اساسِ ازلی و ابدیای ندارد و از جایی در تاریخ ناشی میشود. همین تفاوت روشهاست که مناظرهی این دو اندیشمند مهم قرن بیستم را جذاب میکند. دعوای جذاب یک علمگرا با یک ضدعلمگرا. دعوای دو نفر با دو رویکرد متفاوت: چامسکی از یک سلسله قواعد با امکانات نامحدود آغاز میکند. فوکو بر ناگزیری شبکه جبرهای تاریخی یا روانشناختی تاکید دارد. (۴۵)
«مناظره چامسکی، فوکو در باب طبیعت بشر» با ترجمه مهدی افشار در ۲۶۱ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۴ هزار تومان از سوی نشر مصدق منتشر شده است.
منبع ایبنا
نظر شما